مرا تن زورق است و ناخدا دل
در این زورق بود فرمانروا دل
رسد فایز بساحل یا شود غرق
نمیداند کجا ما را برد دل
***
من از دست کماندارن ابرو
نمی تونم گذر کردن بهر سو
لبان لعل چون خون کبوتر
سواد زلف چون پر پرستو
***
نه من لوکم که بر پشتم زنی بار
نه من مارم که بر فرقم زنی دار
نه من بیدم کزین بادها بلرزم
منم فایز که دارم داغ دلدار
شروره دشتی خداوندا جوانیم به سر رفت، درخت شادکامی بی ثمر رفت
دل ,فایز ,زورق ,*** ,زنی ,چون ,نه من ,منم فایز ,که دارم ,فایز که ,دارم داغ
درباره این سایت